حکایتی خواندنی و تامل ...

آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 72

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1481
باردید دیروز : 2002
بازدید هفته : 3718
بازدید ماه : 3483
بازدید سال : 82611
بازدید کلی : 407309
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : یک شنبه 10 آبان 1394
نظرات

ومانندگردبادی خشمگین خانه راترک گفت,وکتاب رادرآنجاباقی گذاشت.سال های بسیاری گذشت ومردجوان موفقیت های بسیاری درراه تجارت کسب کرد.درهمین سالهاتلگرامی بااین مضمون دریافت کردکه پدرش درگذشته

وهمه دارایی خودرابه اوواگذارکرده است واوبایدهرچه زودتربه خانه رفته وبه اموررسیدگی کند.

اوپدرش راازصبح روزفارغ التحصیلی ندیده بود.وقتی به خانه پدری رسید,ناگهان غم وپشیمانی بردلش نشست.

به بررسی اوراق بهادارپدرپرداخت ودرمیان آنهاکتاب راکه هنوزبه همان نویی همان طورکه اوراسال هاپیش باقی گذاشته بودپیداکرددرحالی که قطرات اشک برروی گونه هایش سرازیرشده بودکتاب رابازکردن وبه ورق زدن پرداخت درحالی که مشغول خواندن آن بودناگهان سوویچ اتومبیل که درپاکتی درپشت آن قرارداشت به زمین افتادروی آن نام طرف معامله نوشته شده بودواین نام مالک اتومبیل اسپرت موردعلاقه اوبودهمچنین روی آن تاریخ روزفارغ التحصیلی اوواین لغات درج شده بودبه طورکامل پرداخت گردید.

تابه حال چندبار

خودراازنعمات خداوند

محروم کرده ایم

فقط به خاطراینکه ظاهرامرآن طوری که ماانتظارداشته ایم ....نبوده است.


تعداد بازدید از این مطلب: 531
موضوعات مرتبط: تلنگر , ادبیات , داستان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود